تصدیق وجود جهان و مبانی آن
جهان مجموعهای است واحد ، متشکّل از اجزای گوناگون . آنچه که از وجودِ جهان و نسبتِ اجزای جهان با هم میتوان تصدیق نمود به قرار زیر است :
- معرفتِ ما از جهان ، معرفتِ ما به « صفات » و « شدنِ » اجزای جهان است و فقط « صفات » و « شدنِ » اجزای جهان قابل تصدیق است .
- معرفت ما به « شدنِ » اجزای جهان ، معرفت ما به « شدنِ » صفاتِ اجزای جهان است .
- «صفات» و «شدنِ» هر جزء، تابعِ ساختمان و ساختار آن جزء است و اجزای همساختار و همساختمان (همچیدمان) ، «صفات» و « شدنِ » یکسان دارند .
- « شدنِ » اجزای جهان ، قانونمند و علّی است .
- اجزای جهان ، همه در وحدت ، در حالِ « شدن » هستند .
- همۀ اجزای جهان میل به « شدن » دارند و میلِ هر جزء ، تابعِ ساختار و ساختمانِ آن است . میل همان عشق است.
خلاصۀ عبارات فوق این است که انسان فقط سنجشگری است که « شُدنِ » خود و « شُدنِ » خود ناشی از صفاتِ اجزای جهان و « شدنِ » خود ناشی از « شدنِ صفاتِ » اجزای جهان را میتواند تصدیق کند و به چیزی به نام جوهر و ذات راه ندارد .
جهان یعنی « صفاتِ » جهان و « شُدنِ » صفاتِ جهان .
جهان از نظر هر کس مجموعهای از اطّلاعات از جهان است و بس ، اطّلاعات از صفات و اطّلاعات از شُدن .
جهان مجموعهای است که از زیر مجموعهها ، و زیر مجموعهها از اعضا ، و اعضا از مولکولها ، و مولکولها از اتمها ، و اتمها از اجزایی مانند پروتون و نوترون و الکترون تشکیل شده است . چیدمانِ اجزای اتم در اتم ، و چیدمانِ اتمها در مولکول ، و چیدمانِ مولکولها در عضو ، و چیدمانِ اعضا در زیرمجموعهها ، تعیین کنندۀ چند و چونِ صفات و چند و چونِ « شدنِ» آنها میباشند . به سخن دیگر ساختار و ساختمان هر جزء از اجزای جهان ، چند و چونِ « صفات » و « شدنِ » آن جزء را معیّن میکند .