سخنرانی در انجمن ادبی امیرکبیر "فلسفه سیاسی افلاطون"

Carpets
۱ آبان ۱۳۹۵
جلسه ماهیانه انجمن فرهنگی ادبی امیرکبیر صدرا در سالن پردیس دانشکده فنی واقع در خیابان کارگر شمالی کوی دانشگاه در روز جمعه 30/7/95 با حضور بیش از 600 نفر از شعرا و ادبا و فرهیختگان و علاقمندان به شعر و ادب ایران تشکیل شد . یکی از سخنرانان این جلسه آقای مهندس غلامعلی ملول بود که تحت عنوان "نقدی بر فلسفۀ سیاسی افلاطون" صحبت نمود . متن سخنرانی ایشان در ذیل آمده است .

سلام ؛
نقدی بر فلسفه سیاسی افلاطون

قبل از هر چیز از هیئت مدیرۀ انجمن فرهنگی ادبی امیرکبیر صدرا و کلیۀ دست اندرکاران آن سپاسگزارم .
چند ماه پیش من با اشاره به وجود خرافه هایی در مثنوی مولانا و همچنین وجود عقاید خرافی در برخی از مکاتب عرفانی سخنانی گفتم و نیک می دانستم که بیان این حقایق ، عده ای را دلگیر می کند . اکنون نیز با نقد فلسفۀ سیاسی افلاطون ، عدۀ دیگری دلگیر می شوند اما چه باک ، آخر الامر ماه نه ، بلکه خورشیدِ عقلانیت نور فشانَد و سیاهیِ ظلمتِ خرافه را سپید خواهد کرد .
اگر زندگی در جامعه ، در میان مردمِ یک کشور موجب نفیِ آزادیِ کسی شود و آزادیِ اندیشه ، عقیده ، مذهب و آزادیِ بیان او را سلب کند همان بهتر که سر به کوه و بیابان گذارد . اجتماع مواهب بسیاری را به انسان هدیه می کند اما  ارزش آزادیِ اندیشه و بیان ، از مجموع مواهبی که اجتماع به او می‌دهد بیشتر است . آزادی به ویژه آزادیِ اندیشه والاترین حقّ انسان است .
هیچ درد و رنجی عذاب‌آورتر از این نیست که انسانی آزاده و آزادی‌خواه در زیر سلطۀ حاکمیتی ایدئولوژیک و تمامیّت خواه و یا در میانِ گروهی مطلق‌اندیش زندگی کند . گروه‌های مطلق‌اندیش و حاکمیت‌هایِ تمامیّت خواه ، اندیشه‌های فردی و آزادی‌های انسانی را زایل می‌کنند ، آنان خدا ، هنر ، دین ، عرفان ، فلسفه و علم را استثمار می‌کنند و به نام اصلاحِ فرد و جامعه ، کاروان بشریّت را از تعالی و آزادگی باز می‌دارند .
    مطلق‌اندیشان تصوّر می‌کنند که به حقیقتِ مطلق دست یافته‌اند و برای جامعه دستورالعمل‌ می‌نویسند و نه تنها تأکید بر اجرای دستورهای خود دارند بلکه در جهت اجرای منویات خود از هیچ گونه ظلم و ستمی هم اِبا ندارند زیرا که تصوّر می‌کنند که آن‌ها به حقیقتی دست یافته‌اند که بهتر از جامعه ، صلاح جامعه را می‌دانند .
می توانستم امشب راجع به مسائل عدیده ای صحبت کنم .
می توانستم بگویم که آیا حکومت را اسلامی کرده ایم یا اسلام را حکومتی ؟
می توانستم بگویم که خسارتی که از بابت سست شدن اخلاقیات به جامعه وارد شده ، با دهها سال تلاش جبران نخواهد شد .
می توانستم به چهرۀ زشت اشاعۀ دروغ ، تظاهر و ریا ، خرافه و خرافه گرایی ، پست شدن معیارهای فردی و اجتماعی ، ضعف تعهد به قول و قرارها ، دزدی و از همه بدتر فقر و بیکاری و باز هم دروغ و دروغ و دروغ اشاره کنم .
می توانستم به عمل کودکانۀ چند جوان ناپخته ، که با گروگانگیری سفارتخانه ای ، صدها هزار شهید و مجروح روی دست این ملت مظلوم گذاشته اند اشاره کنم .
می توانستم بگویم که همانگونه که انتقال از خرافه به عقلانیت قرنها بلکه هزاره ها زمان می طلبد انتقال از نظام خلیفه گری و سلطانی و حکومت فردی به حکومت عقلانیت و جامعۀ مدنی نیز قرنها زمان می طلبد .
و آخر از همه می توانستم بگویم که خانمها آقایان وضع خطیری است با اینهمه زشتی و پلیدی و فقر و گرسنگی و دزدی ، به هوش باشیم که روی لبۀ تیغ راه می رویم . با کوچکترین لغزش یا به دوزخی شبیه سوریه فرو می افتیم و یا در بند جانورانی چون داعش گرفتار می شویم .
اما به جای همه آنها من نقدی بر فلسفۀ سیاسی افلاطون را برگزیدم ، زیرا اگر سیاست را چون درختی تصور کنیم ، فلسفۀ سیاسی ریشه آن درخت است و عقاید سیاسی شاخ و برگ آن است .
بسیارند کسانی که امروزه نه تنها از فلسفۀ سیاسیِ افلاطون دفاع می کنند بلکه از اصول و مبانی آن در کشورداری بهره می گیرند . بنابراین من افلاطون و فلسفۀ او را نقد نمی کنم بلکه طرفداران امروزینِ آن آراء و عقاید را نقد می کنم .
    در فلسفۀ سیاسی دو دیدگاه می‌توان یافت . یکی جامعه را رو به خیر می‌داند و به عبارت دیگر جامعۀ بشری و یا جوامع را چون مجموعه‌ای می‌پندارد که خود راهبر و بهترین راهبرِ خود است و دیگری جامعه را چون گلّه‌ای می‌پندارد و وجودِ چوپان را لازم می‌داند ، گلّه را اجتماعی از گوسفندانِ ناآزموده و نادان و سفیه می‌پندارد که نیاز به چوپان دارند . فلاسفه و مردمانِ مطلق‌اندیش به جامعه اینگونه نگاه می‌کنند .
سخنان خود را حول سه محور فرعی ادامه می دهم .
     ۱. افلاطون در مورد سرشت نوزادان چه حکم می کند .
     ۲. افلاطون چه روشی را برای رسیدن به مدینه فاضله توصیه می کند .
     ۳. حدود قدرت حاکم و حکمران از نظر افلاطون چه میزان است .
*******
افلاطون به برابریِ سرشت نوزادان باور ندارد .
به این سخنان افلاطون توجه کنیم :
« ای همشهریان شما با هم برادرید ولی خداوندی که شما را آفریده است ، در وجود کسانی که از میان شما شایستگی حکومت بر شما را پیدا کرده‌اند ، در روزِ تولد ، مقداری طلا آمیخته است و ارزش بینظیر آنها به همین جهت است . به طبیعتِ مدافعانِ حکومت ، مقداری نقره مخلوط کرده است و در طبیعت کشاورزان و پیشه‌وران ، آهن و مفرغ گذاشته است . ( ک 6 ، ص 30 )
افلاطون و طرفداران امروزینِ او ، باور دارند که سرشت عدهّ‌ای از نوزادان از زر است و گروهی از نقره و جمعی از مس اما من برخلاف نظر افلاطون ، به برابریِ سرشت نوزادان باور دارم .
من به طرفداران افلاطون پاسخ می‌دهم اگر شما راست می‌گوئید ، پس نوزادانِ یک روزه را به شما وامی‌گذارم و شما بگوئید که سرشتِ کدامیک از زر یا سیم یا مس است ؟ شما با تکیه بر کدام علم و تجربه و دانشی ، می‌توانید عیارِ زر و سیم و مس را در این نوزادانِ یک روزه بیابید ؟ بی‌شک شما ناتوانید ، پس باید پرورش و تربیت و آموزشِ یکسان را پیشِ رویِ همۀ نوزادان گذاشت و سال‌ها انتظار کشید ، آن‌گاه دیده خواهد شد که کدامیک زرّین‌اند و کدام سیمین یا مسین خواهند شد ؟
سرشت کودکی که در روستاهای دور افتادۀ کشورهای عقب افتادۀ آفریقایی یا آسیایی به دنیا می آید با سرشت کودکی که در مناطق اعیان نشین رم و پاریس زاده می شود تفاوتی نمی کند و اگر تفاوتی باشد ناشی از فقر خانوادۀ آن کودک آفریقایی است که خود زاییدۀ بی عدالتی و ستمی است که بر آنان رفته است . معلولِ ستم پذیرفتنی نیست .
نکته شگفت آورتر دیگر در فلسفۀ سیاسی افلاطون ، چگونگی تأسیس مدینه فاضله است .
خلاصۀ این فلسفه در کتاب جمهوریت چنین است :
همانطور که برای مداوا به پزشک مراجعه می‌کنیم و برای هر رشته به متخصّص آن رشته رجوع می‌کنیم حکومت هم باید به دست متخصّصان آن- که از کودکی آموزش دیده‌اند-  سپرده شود .
اصلاحِ نژاد ، قطع وابستگی دنیویِ حاکمان ، تنظیم زاد و ولد ، تقسیم جامعه به سه طبقۀ پیشه‌وران ، قوای نظامی و حاکمان که همان فیلسوفان هستند ، نابودیِ مردمِ ناقص‌الخلقه و کم بُنیه ، رواجِ یک نوع مرام ماورائی ، اِعمال نوعی مرام اشتراکی بین حاکمان ، تحدید ثروتِ آنان مثلاً حداکثرِ ثروتِ هر فرد ، چهار برابرِ متوسّطِ ثروت مردمان ، چند راهکارِ افلاطون برای ایجاد مدینۀ فاضله هستند .
نکته شگفت آور دیگر در میان طرفداران افلاطون و فلسفۀ سیاسیِ او تعیین حدود قدرت حاکمان است .
به این سخنِ مستبدانۀ افلاطون (347 – 427 ق.م. ) دقّت کنیم :
یقین داشته باش که چنین کسی [حاکم] هرگز حاضر نخواهد شد به محدودیت‌های ناشی از « قانونِ نبشته » تسلیم گردد . ( ک 1 ، ص 184 )
منظور آن است که حاکم فراتر از قانون است و اختیاراتِ او دارای حد و مرزی نیست .
و یا در جای دیگری افلاطون چنین بیان می کند :
موقعی که خیر و مصلحت عام در نظر است ، اعم از اینکه این‌گونه حکمرانان پیکر دولت را با کشتن عده‌ای و تبعید کردن عده‌ای دیگر پاک و تصفیه کنند ، اعم از اینکه شمارۀ اتباع کشور را با اخراج گروهی فساد‌انگیز تقلیل دهند ، تا زمانی که بر وفق اصول عدالت و در پرتو عقل رفتار کنند و نیروی حکمرانی خود را برای ایجاد امنیتِ عام و پیشرفت جامعه بکار برند ، کارهایشان به هیچ وجه درخور نکوهش نیست. ( ک 1 ، ص 181-180 )
بی‌تردید عقاید و آراءِ مطلق‌اندیش ، فرزندانی چون هیتلر و استالین و صدام پدید می‌آورد و یا فرمانروایانِ قرون وسطی را .
دکتر حمید عنایت دیدگاه کارل پاپر ( 1994 – 1902 ) را در این باب چنین نقل می‌کند :
در جامعۀ بسته ، افراد در همۀ کارها مقلدند و به مقدسات و مسلمات ایمان کورکورانه دارند .
پاپر ، افلاطون و هگل و مارکس را سه بنیاد گذارِ اصلی فکرِ « جامعۀ بسته » می‌داند و می‌خواهد ثابت کند که اصل همۀ عقایدی که در غرب به جانبداری از حکومت استبدادی ، خواه راست و خواه چپ ، عنوان شده است به افلاطون برمی‌گردد . ( ک 2 ، ص 69 )
    باید توجه داشت که بسیاری از نظریه‌های سیاسی گذشتگان برای انسان امروز ، قابل پذیرش نیست . زیرا
اجتماع ، موجودی زنده و روان و در حال تغییر و تحوّل و تکامل است و تعریفِ دولت ، حاکمیت ، مشروعیت ، حقوق جامعه ، حقوق فردی و .... به مرور زمان تغییر کرده‌ است .
فلسفۀ سیاسیِ افلاطون ممکن است در زمان خود ایده‌ای نو و پیشرفته بوده امّا با معیارهای امروزین به هیچ‌وجه سازگار نیست و عقاید و افکار بشرِ امروزی با آنچه که افلاطون در جمهوریت بیان می‌کند تفاوتی از زمین تا آسمان دارد . امروزه مردم ، دولت‌ها را هرچه کوچکتر و محدودتر می‌خواهند .
ایدۀ مدینۀ فاضله در اَدواری از تاریخ ، تا حدودی جامۀ عمل پوشیده است . حکومت پاپ‌ها و کلیسا در قرون وسطی و حکومت فاشیستیِ نازی‌ها در آلمان را می‌توان تقریباً نمونۀ حکومت مورد توجّه نظریۀ سیاسی افلاطون به شمار آورد .
به راستی ، ایده‌های سیاسیِ بشر امروزی ، عقاید سیاسی نابغه‌ای چون افلاطون را بس باستانی و کهنه می‌شمارد هرچند که آن عقاید سیاسی‌ای که افلاطون در جمهوریت پیشنهاد کرده ، در زمان خود پیشرفت و اعتلا و تکامل سیاسی قلمداد می‌شده‌اند و شگفت آن که امروز نیز عدّه‌ای هرچند قلیل شیفتۀ ایجاد مدینۀ فاضله به روش افلاطون هستند .
الگوئی که افلاطون برای حکومت ارائه داد ، با معیارهای امروزین ، الگویی عقب‌ افتاده و مصیبت‌بار است . اینکه افلاطون چیزی را گفته ، دلیلی بر صحّت و راستی آن ، با توجّه به معیارهای امروز نیست .
تعبیرهای مختلف از جمهوریت افلاطون ، به تشکیل حکومت‌هایی تمامیّت‌خواه و مستبد انجامید که جز بدبختی و فلاکت برای بشر ثمری نداشت . همین حدود هفتاد سال پیش بود که میلیون‌ها آدمِ ساده‌لوح ، در پیشگاه پیشوایِ عقب افتادۀ خود ، ندایِ اصلاحِ نژاد سردادند و دنیا را به خاک و خون کشیدند .
دکتر حمید عنایت در این باره چنین بیان می‌کند :
عجب نیست که برخی از نویسندگان معاصر اروپایی ، نفوذ عقاید افلاطون را در جنبشهای بزرگ سیاسی زمان ما پایدار بیابند ، چنانکه در بازیابی ریشه‌های فاشیسم و نازیسم از یک سو و سوسیالیسم و کمونیسم از سوی دیگر به او برگشته‌اند . از همین رو برخی از صاحبنظرانِ اجتماعی غرب ، گناه بسیاری از اندیشه‌هایی را که خود نادرست می‌دانند به گردن افلاطون انداخته‌اند و او را مدافع استبداد و دشمن آزادی فردی خوانده‌اند . ( ک 2 ، ص 68 )

کتابنامه :
کتاب 1 : مایکل برسفورد فاستر ، خداوندان اندیشۀ سیاسی (جلد اول) ، ترجمۀ جواد شیخ‌الاسلامی ، شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی ، 1373-1380
کتاب 2 : هراکلیت تا هابز ، بنیاد فلسفۀ سیاسی در غرب ، ترجمۀ دکتر حمید عنایت با مقدمۀ حمید مصدق ، نشر زمستان ، 1390
کتاب 6 : ویل دورانت ، تاریخ فلسفه ، ترجمۀ عباس زریاب ،  چاپ دانشجویی ، 1373