تاریخ ۳ بهمن ۱۳۹۵
چاپ مقاله " تعریف انسان " در مجله پایتخت کهن
مجله پایتخت کهن در شمارۀ 106 خود اقدام به چاپ مقاله آقای مهندس ملول با عنوان " من به برابری سرشت نوزادان باور دارم " کرده است .
هفته به هفته شاهد استقبال بیشتر فرهیختگان از مجله مزبور میباشیم . با امید موفقیت روزافزون برای این مجله بدینوسیله از سرکار خانم فریبا عباسی مدیر مسئول مجله پایتخت کهن قدردانی و سپاسگزاری میشود .
با درج تصویری از آن مجله ، متن مقاله در پی میآید .
...........................................................
برگزیده ای از سایت malool.com بخش فلسفه سیاسی - تعریف انسان
هر نوزادی که در زمین زاده میشود- قبل از تولّد- بشریّت و ما انسانهای زمینی به او اجازۀ تولّد دادهایم و به او تابعیتِ کشورِ زمین را اعطا کردهایم پس برخورداریِ او از امکاناتِ پرورشی ، تربیتی ، آموزشی و بهداشتی از وظایف و مسئولیتهای همۀ ما است . اگر بشریت ناتوان از انجامِ این وظیفه میباشد همان بِه که زاد و ولد نکند .
من اگرچه هرگز انسانهای بالغ و آموزش دیده را یکسان نمیپندارم امّا اصرار دارم که به این نوزاد یک روزه که در اینجا زاده شده با هر نوزاد یک روزۀ دیگری که در جائی دیگر از زمین زاده شده ، باید یکسان نگاه کنیم . فرضِ نخستینِ من این است که همۀ نوزادان ، دارای سرشتِ یکساناند و قابلیتِ رشد و تعالیِ یکسان دارند . این پندار ایدهای نو و تازه نیست. قرنها پیش از میلاد سیسرون ( 64 – 106 ق.م. ) چنین میگوید :
شباهت هیچ شیئی به شیء دیگر قابل مقایسه با آن شباهتی نیست که انسانها به یکدیگر دارند ... از این جهت ، به هر نحوی که ما انسان را تعریف کنیم تعریفی واحد و یکسان که به همۀ انسانها اطلاق شدنی است وجود دارد و این خود دلیل کافی است بر اینکه هیچگونه اختلاف نوعی میان یک انسان و انسان دیگر وجود ندارد . چون اگر چنین اختلافی وجود میداشت دیگر نمیشد تمام انسانها را در حوزۀ تعریفی واحد گنجاند . به واقع نیروی تفکر و قوۀ قضاوت عقلانی که تنها نیرویی است که انسان را در سطح بالاتر از آن حیوانات قرار میدهد ... مسلماً در همۀ ما مشترک است وگرچه میزان آن به مفهوم چیزهایی که انسان یاد میگیرد متفاوت است ولی از حیث ظرفیتی که تمام انسانها برای یادگرفتن دارند یکسان و نامتغیر است .» ( ک 1 ، ص 383 )
هابز ( 1679 – 1588 ) نیز دربارۀ تساوی سرشت آدمیان چنین بیان میکند :
اگر طبیعت ... آدمیان را به طور برابر آفریده است ، این برابری باید پذیرفته شود ؛ یا اگر هم طبیعت به طور نابرابر ، آدمیان را خلق کرده باشد ، چون آنان خودشان را برابر میانگارند ، و جز در شرایط برابر ، حاضر به زیستن در وضع صلح نیستند ، پس این برابری باید مورد پذیرش [همگان] قرار گیرد . و بنابراین من قانون نهم طبیعت را بدینگونه بیان میکنم : هرکس باید کسان دیگر را به حکم طبیعت ، برابر خود بشناسد ؛ و نقض این قانون نخوت نامیده میشود .(ک 7 ، ص 736- 735)
جان لاک ( 1704 – 1632 ) به یکسانیِ گوهر آدمیان معتقد بود و چنین میگفت :
همۀ افراد بشر طبیعتاً در ... وضعی ... برابرند ، و مآلاً از قدرت و حقوق یکسانی برخوردارند ، و احدی بر احد دیگر ممتاز نیست ؛ و حقیقتی از این مسلمتر نیست که آدمیزادگان از یک گوهرند ، همه به طور یکسان در برابر مواهب طبیعت زاده میشوند ، و همه از استعدادهایی یکسان متمتعند ؛ بنابراین ، باید نسبت به هم در وضعی برابر باشند و هیچگونه فرمانروایی و فرمانبرداری میان آنان وجود نداشته باشد ... آزادی طبیعی بشر عبارت از این است که از هرگونه قدرت مافوق زمینی رها باشد و تابع اراده یا اقتدار قانونی بشر [ دیگری ] نباشد ، بلکه فقط از قانون طبیعت پیروی کند . ( ک 7 ، ص 801-800 )
من به برابریِ سرشت نوزادان باور دارم امّا گروهی بر من خرده میگیرند که این سخن راست نیست و نوزادان دارای سرشتی یکسان نیستند . آنها باور دارند که عدهّای سرشتشان از زر و گروهی از نقره و جمعی از مس است و به سخن افلاطون تکیه میکنند.
ای همشهریان شما با هم برادرید ولی خداوندی که شما را آفریده است در وجود کسانی که از میان شما شایستگی حکومت بر شما را پیدا کردهاند در روز تولد مقداری طلا آمیخته است و ارزش بینظیر آنها به همین جهت است ؛ به طبیعت مدافعان حکومت مقداری نقره مخلوط کرده است و در طبیعت کشاورزان و پیشهوران آهن و مفرغ گذاشته است . ولی چون همۀ شما از یک اصلید ممکن است شما کودکانی به وجود آورید که غالباً شبیه شما باشند یا از نژاد طلا ، نقره به وجود بیاید یا از نژاد نقره ، طلا تولید شود و بدین نحو فلزات مختلف یکی از دیگری به وجود بیاید ؛ پس خداوند چنین حکم میکند ... که اگر مثلاً در میان شما از نسل محافظان و جنگجویان مخلوقی از آهن و مفرغ به وجود آمد هیچ رحم و شفقتی به آن نداشته باشید . باید به اخلاف خود همان ردیف و طبقهای را که شایستۀ آن هستند بدهید ؛ یعنی اگر از آهن و مفرغند آنها را در طبقۀ کشاورزان و پیشهوران جای دهید و اگر برعکس اخلاف این طبقه مخلوقی از طلا و نقره هستند باید آنها را به درجۀ جنگجویان یا مدافعان حکومت ارتقاء دهید ؛ زیرا بر طبق یک وحی ربانی اگر محافظان و حامیان شهری از جنس مفرغ و آهن باشند آن شهر نابود خواهد شد .» ( ک 6 ، ص 30 )
مخالفان من ممکن است به این گفتۀ ارسطو ( 322 – 384 ق.م. ) استناد کنند :
جواب دادن به این سؤال هم براساس منطق و هم بر پایۀ واقعیت عینی دشوار نیست . زیرا این مسئله که بعضیها باید فرمانروا باشند و بعضی دیگر فرمانبردار ، نه تنها ضرور است ، بلکه به مصلحت مردمان است . از لحظهای که موجودات انسانی پا به عرصۀ وجود میگذارند تقدیرشان بر جبینشان نوشته شده است . بعضی از آنها برای فرمانروایی و برخی دیگر برای فرمانبرداری آفریده شدهاند . و هرکدام از این دو دسته ( حکام و فرمانبرداران ) به انواع مختلف تقسیم میشوند . ( ک 1 ، ص 285 )
پس این نکته آشکار شد که بعضی از موجودات انسانی به طبیعت آزاده هستند و بعضی دیگر غلام و بنده . و برای دستۀ اخیر بنده بودن هم صلاح است و هم صحیح . (ک 1 ، ص 288-287 )
و یا پیرو عقاید نیچه ( 1844 – 1900 ) باشند که چنین گفته است :
بعضیها هستند که عقیدۀ مرا دربارۀ حیات تبلیغ میکنند ولی در عین حال مبلّغان برابری و مساوات نیز هستند ... من نمیخواهم مرا با این اشخاص اشتباه کنند . زیرا در نظر من حق این است که مردم برابر نیستند . ».......... « ای مبلّغان مساوات ، این جنون قاهر ضعف و ناتوانی شماست که فریاد برابری و مساوات میزند . « (ک 6 ، ص 380)
من پاسخ میدهم شاید شما راست میگوئید ، پس نوزادانِ یک روزه را به شما وامیگذاریم و شما بگوئید که سرشتِ کدامیک از زر یا سیم یا مس است ؟ با تکیه بر کدام علم و تجربه و دانشی شما میتوانید عیارِ زر و سیم و مس را در این نوزادان بیابید ؟ بیشک شما ناتوانید ، پس باید پرورش و تربیت و آموزشِ یکسان را پیشِ رویِ همۀ نوزادان گذاشت و سالها انتظار کشید ، آنگاه دیده خواهد شد که کدامیک زرّیناند و کدام سیمین یا مسین ؟ آنگاه که حدّاقلِ امکانات در اختیار همۀ نوزادان قرار گرفت به ناچار گروهی زر و یا سیم یا مس میشوند ، پس آنگاه به زرّینها خواهیم گفت که این زر را ما به شما دادیم پس سهمی از آن را به مسوارها دهید . با یادآوریِ این نکته که نباید با تکیه بر افراط در جامعه محوری و کلّینگری ، به جایِ آن که زر و سیمِ گروهی را تعدیل کنیم همه را مس کنیم . اگر نمیتوانیم همۀ نوزادان را از امکاناتِ برابر و یکسان برخوردار کنیم دستِکم میتوان همۀ نوزادانِ زمین را از حداقلِ امکانات برخوردار نمود .
آنان که به سرشتِ انسانها و وراثت ، بیش از حدّ بها میدهند باید پاسخ دهند که نوادگانِ ناپلئون و تیمور و انیشتین و شکسپیر و حافظ و فردوسی امروزه کجایند و کیستند؟ باید پاسخ دهند که چرا در طول تاریخ گاهی بینالنهرین مهد فرهنگ و تمدّن بوده و زمانی مصر ، گاهی چین و زمانی یونان ، گاهی رُم و زمانی ایران ؟ آیا آن زمان که ناحیهای از نظر تمدّن و فرهنگ به اوج رسیده ، سرشتِ آنان به حدّ کمال و تعالی رسیده و سپس زمانی که تمدّن آنان افول کرده سرشت آنان افول کرده است ؟
تکیه بر سرشت و نَسَب و نژاد ، برای اسبهای باربر و گاوهای شیرده بیشتر صادق است تا برای انسان که به مغز و عقل متّکی است . من میگویم باید همه نوزادان از حدّاقلِ تعلیم و تربیت و پرورش برخوردار باشند و قضاوت دربارۀ سرشت آنان را به دور افکنیم و قابلیت و توانایی افراد را در میانسالی ارزیابی کنیم نه در نوزادی .
آنان که بیش از حدّ به سرشتِ انسانها بها میدهند باید به شیرها ، ببرها و پلنگها در سیرکها نظر کنند و پاسخ دهند که چه بر سرِ سرشتِ درنده خوئیِ آنان آمده است ؟
بدسرشتترین انسانها را میتوان- با تغییرِ محفوظاتِ مغزشان- نیک سرشت نمود .
ما نمیتوانیم و نباید- با این باور کوتهبینانه که سرنوشت هرکس به هنگام زایش ، روی پیشانیاش نوشته شده- فاصلۀ غیرمعقول طبقاتی را توجیه کنیم .
امروزه هم چون نیک و ژرف بنگریم ، بردهداری در مقیاسی وسیع جریان دارد امّا به همان میزان که بشر پیشرفت کرده و به همان میزان که بردهداران ترفیع یافتهاند ، بردهها هم ترفیع یافتهاند و بردهداری هم تکامل یافته است با این تفاوت که ارباب نامرئی است . بردهداری امروز ناشی از نادرستی روابط اقتصادی و نگاه تبعیض آمیز جامعه به نوزادانِ زمین است .
به خیلِ کارگران که هر صبحگاه در میادین شهر عاجزانه به انتظار کارفرمایی نشستهاند تا شاید آنها را برای یک یا چند روز به کار گمارد ، نگاه کنیم . به آن نمایندۀ کارفرما که در حالِ گزینشِ کارگرانی جوانتر و چالاکتر ، با بازوان قویتر و سینۀ ستبرتر است ، خوب نگاه کنیم تا اَشکال جدید بردهداری را متوجّه شویم .
به این گدایان و یا خردهفروشانی که در پشت نقابِ خردهفروشی در سر چهارراهها و لابلای اتومبیلها گدایی میکنند ، نگاه کنیم . به این زاغهنشینان و حاشیهنشینان و کَپَرنشینان که در ازای هشت ساعت کار یَدی ، بخور و نمیر مزدی میگیرند خوب نگاه کنیم تا اَشکال جدید بردهداری را ببینیم .
به نگاه تحقیرآمیزِ این بانویِ پر افادۀ فربه- که از پرخوری چون خیکی باد کرده و از تنبلی جز پف و باد چیزی در صورتش نیست - به آن کلفت و نوکر ، به دقّت نگاه کنیم تا اَشکالِ جدید بردهداری را متوجّه شویم . این کلفت یا نوکر هرگز باور نمیکند که میشد جایِ آن ارباب باشد و آن ارباب حتّی یک لحظه در مخیّلهاش خطور نمیکند که میشد او جایِ آن کلفت و نوکر باشد .
باید پذیرفت که این کارگر ساختمانی ، آن گدای سرچهارراه ، آن بیخانمان و آن کپرنشین میشد که وزیر و کارخانهدار و تاجر و استاد دانشگاه باشند ، به آسمان و زمین سوگند که میشد . آدام اسمیت ( 1790 – 1723 ) نیز به یک فیلسوف و یک باربر کوچه و بازار چنین مینگرد:
اختلاف میان متفاوتترین منشها ، مثلاً میان فیلسوف و باربر کوچه و بازار ، به گمان من بیشتر نتیجۀ عادت ، عرف و آموزش است نه زاییدۀ فطرت آدمی » ( ک 13 ، ص 16 )
من نگرانم که مبادا بویِ ناخوشایندِ کمونیسم از جملات بالا به مشام کسی رسد که در این صورت خطایی بزرگ رخ داده است . من هرگز توصیه نمیکنم که فردا فرودستان به جای بالادستان جلوس کنند . ایرادِ من به باورهای سیاسی و اقتصادی مردمان و سیستم اقتصادی و سیاسیِ موجودِ جامعه است . من به عقاید و باورهایی که وجود و تثبیت چنین چیزهایی را موجب شدهاند اعتراض دارم و آرمانِ من تغییرِ وضع موجود است .
کتاب 1: مایکل برسفورد فاستر ، خداوندان اندیشۀ سیاسی (جلد اول)، ترجمۀ جواد شیخالاسلامی، شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی، 1373-1380
کتاب 7: ویلیام تامس جونز ، خداوندان اندیشۀ سیاسی (جلد دوم)، ترجمۀ علی رامین ، شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی ، 1388
کتاب 6: ویل دورانت ، تاریخ فلسفه ، ترجمۀ عباس زریاب ، چاپ دانشجویی ، 1373
کتاب 13: د. د. رافائل ، اَدَم اسمیت ، ترجمۀ عبداله کوثری ، انتشارات طرح نو
